(خیالپردازِ نادانِ سابق)



تمام برنامه‌های روز 5شنبه‌ام حول محور این می‌چرخید که جمعه در طبیعت باشم. رفتم از بازار رشت قابلمه خریدم. توی داروخانه معطل شدم و گوش‌پاک‌کن، قرص و چوب‌بستنی خریدم. رفتم از خانه‌ی پدرم لوازم سفرم را برداشتم. همانجا نهار خوردم. برگشتم خانه. تصمیم گرفتم که سایر کارها را چگونه پیش ببرم. رفتم آرایشگاه. سیب‌زمینی، موز و کمی هله هوله خریدم. دوش گرفتم. زیربغل و دور نوک ‌هایم را ایپلاسیون کردم. خانه را مرتب کردم. برای الهه اسنپ گرفتم تا به خانه‌ام بیاید. موهایم را خشک کردم. دو نفری پارتی گرفتیم. دیگران به استوری‌هایم ریپلای زدند و پرسیدند که چی زدین شماها؟!» آن‌ها نمی‌دانستند که این حالت عادی ماست. وقتی که الهه رسید فقط یکی از ابروهایم را مداد کشیده بودم و دور ِ راستم هنوز مو داشت. ظرف‌ها را شستم. او غذایی که باید با خودم کوه می‌بردم را پخت. رقیصیدیم. همراه آهنگ فریاد زدیم. از خنده روی زمین قل خوردیم. برق‌ها را خاموش کردیم و هدبنگ زدیم. گیلکی صحبت کردیم. آنقدر خوش گذشت که تازه می‌فهمم چرا حال خارجی‌ها خوب است. وقتی که رسید خانه، برایم پیام فرستاد "!Dude, I'm so wasted" حق هم داشت که احساس هنگ‌اوور بودن کند! من هم به خودم توی آینه نگاه کردم و دیدم که چشم‌هایم قرمز است بی‌آنکه چیزی مصرف کرده باشیم! خسته بودم اما خوابم نمی‌برد. گوشی را گذاشتم توی شارژ. باید 4 صبح بیدار می‌شدم. تا ساعت 2 توی تخت تلاش کردم که بخوابم. صبح که بیدار شدم دیدم ساعت 8 است و قرار بود که گروه کوهنوردی ساعت 6 از رشت حرکت کند. بله، خواب ماندم! اما به لذتِ شب گذشته می‌ارزید. نگران پولم نبودم. نگران کیهان بودم که قرار بود همسفر باشیم؛ یک بار از من خرید کرد و سپس صفحه‌ی شخصی‌ام را هم دنبال کرد. بچه‌ی بدی نیست. فقط زیادی پیگیر» است و کمی بدبین. مثلا بعد از خرید کردن، تماس گرفت و از من تشکر کرد! وقتی رسیدم خانه دیدم که پیام داده و بازم تشکر کرده! خیال می‌کند فقط خودش به گویش گیلکی اهمیت می‌دهد و معتقد است توی دوره‌ی فعلی با این همه مشکلات نمی‌شود به روانشناسان اعتماد کرد. 3 روز پشت هم از من پرسید که ثبت‌نام کردی؟» به شوخی گفتم آخرش امشب می‌خوابم و توی خواب یکی ازم می‌پرسه ثبت‌نام کردی؟!» اما خب طفلک همانند من کمی جدی‌ست. در جوابم گفت که گمان می‌کند فقط سه بار این سوال را از من پرسیده باشد! گمانم اصلا به لیدر گروه نگفت که دوستش جا مانده. صرفا اسمم را پرسید و آن‌ها هم گفتند کسی با این نام اصلا ثبت‌نام نکرده!!! اسکرینشات را برایش فرستادم و دستِ مادرِ تکنولوژی درد نکند که آدم می‌تواند مدرک داشته باشد. تا ساعت 3 بعد از ظهر توی تختم بودم و در کل جمعه‌ی بدی نبود.

 


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها


طراحی سایت در تهران قالب و افزونه وردپرس فارسی پونی کوچولو انسانی nasimbhar اخبار و اطلاعات سئو حرفه ای buchsjactanews فخارمنش دریا کلیپ بانک لینک های دانلود فیلم ، دانلود سریال و دانلود آهنگ میباشد. کلینیک مددکاری اجتماعی همراه استان ایلام Brian